انتقال تجربه، هدیه ای جاودانه

هرکدام از ما یک مشاوریم .. تخصصمان در "زندگی" است..

انتقال تجربه، هدیه ای جاودانه

هرکدام از ما یک مشاوریم .. تخصصمان در "زندگی" است..

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۹ بهمن ۹۵، ۱۳:۲۰ - شاید فردایی نباشه...
    :)

سلام

خیلی دیر به دیر میام

درگیرم ولی درگیری خوب

16 تیر ویزای پسرم اومد و ما همچنان منتظر ویزای خودمان هستیم

20 تیر درحالیکه هر دو مادرجونش اینجا بودن دندون پایین سمت راستش نیش زد و 22 تیر بعد از یکی دو هفته روی دست و پا بلند شدن، تونست قدمهای زیادی رو چهار دست و پا بره....

ماشالله خیلی زود داره بزرگ میشه

چند روزی بود داخل چشمش قرمز بود و دیشب بردیمش دکتر . چند تا قطره داد و گفت باحتمال زیاد حساسیت و بی خطر است...

امین من اینروزها خیلی درگیره و دائم مشغول تححقیق و وووو هست

عاشق هردوشونم...

فعلا

  • Salimolive

سلام 

من اومدم

پسرم دو روز هست که سینه خیز میره

البته وقتی چیزی رو بخاد ...

خیلی عزیز شده و من و باباش عاشقشیم

زندگی میگذره و ما منتظر ویزا هستیم

امیدورام هرچی خیره پیش بیاد

  • Salimolive

خوبیم

۱۶
خرداد

سلااااااااااام

امروز از قوچان اومدیم

21 افطاری خونه بی بی

ایلیا سه روزه میگه "ماما"

پسرم خیلی بزرگ و مرد شده

منتظر ئیزا هستیم و با امین روزهای خوبی رو سپری میکنیم

امین روزه هاش رو میگیره..

چیز بدی راجع به بابا شنیدم که داغونم کرد

بانک انصار

خدا بهش کمک کنه


همه چی خوبه

فعلا

  • Salimolive

تازه ها

۲۹
فروردين

سلام

20 فروردین کامل غلط خورد

25 فروردین پسرم گفت دَ دَ دَ

27 فروردین گفت با با با


الان خیلی شیرین ده و چند روزی هست که سرزبونی میگه "ز" و "س"

چندروزی شیرمو نخورد، مجبور شدم شیرخشک بدم و شیرمو دوشیدم..

االان تا حدودی میخوره شیرم رو

کلی هم غذا میخوره 

  • Salimolive

سلام

بمروز صبح به پسرم چندقطره آب پرتقال دادم و خیلی خوشش اومده

الان داره گریه میکنه

انگار هنوزم میخاد

دیشب خودش بالاخره پستونکو برد تو دهنش

  • Salimolive

پسرم

۱۹
دی

دیشب پسرم از 11:30 تا 5 بیدار نشد واسه شیر..

یه رکورد جدید


دیشب واسش لباس خریدیم

عاشقشم

  • Salimolive

سلام 

رمزم پاک شده بود و کلی دردسرکشددم

پسرم 4 ماه و 9 روزش شده

دیروز گفت "با"


بابام امشب ولیمه گرفته بود واسه ایلیا 

همسرم نه رفت، نه زنگ زد

خیلی ازش ناراحتم

خسته شدم

همه ش شعار میده

هیچ پیشرفتی نداشتیم

منو منزوی کرده

بابام امروز به صدا اومد

گفت ارزششو نداشتین

خیلی ناراحتم

شوهرم بیماره@!!!

  • Salimolive

یادمه بچه بودم بابام میگفت الان ساز زدن یاد میگیرید..یه روزی تو زندگی دلتون میگیره و میشینید ساز میزنید و حال میکنید...

.

.

.

الان میفهمم چی میگفت

امشب بعد مدتها دست به ساز شدم..سازی که حالا خیلی شکسته و داغون شده..

زدم وخوندم و با تمام سلول های بدنم معانی اشعارو درک کردم و بخودم نسبت دادم:

گل گلدون من شکسته در باد..

تو بیا تا دلم نکرده فریاد

نمیدونم منتظر کیه م که ناجی من بشه...

کی که منو به خودم برگردونه..

الان فقط ایلیا به ذهنم میاد..

گرچه گاهی فکر میکنم نمیتونم تاثیری روش بذارم و اونم ....

ولی گوشه ای از قلبم میگه احمق تو مادری....

تو با روح و عشقت میتونی بیشترین اثروو بذاری...


دردناکترین صحنه امشب بی تفاوتی همسرم بود که تو اتاقش با خودش اهنگ دیگه ای زمزمه میکرد...

کسیکه روزگاری عاشق ساز زدن و خوندنم بود......

روزگار بیرحمیست...

  • Salimolive

چی بگم دیکه

۱۵
خرداد

سلام

گاهی هررفتاری میکنم جواب نمیدهوو

همسرم روزه میگیرخ و میگم شاید از گشنگی باشه ولی یرچیزهای کوچک عصبی میشه و قهرمیکنه..

تازه میگه چون بارداری رعایتتو میکنم..

بخدا من ارومم ولی اون زود جوش میاره..

وقتی هرازگاهی جایی هم میریم همه ش نگرانم نکنه از جا در بره   :(


راستی پسرم خیلی جنب و جوش داره  :)

  • Salimolive

دیروز قرار بود همسرم پیش دفاع داشته باشه و من برای هفته بعد که دفاع نهایی بود کلی برنامه داشتم.. از اینکه گل و کادو بخرم تا اینکه خانوادم بیان و همه این روز رو شاهد باشیم..

منتظر بودم از اون لحظات فیلم بگیرم و بعد کلی عکس .. تا دلی از عزا دربیارم و  از یکی از مهمترین وقایع زندگیمون عکس های خوب داشته باشم..

اما.............................................

افسوس و صد افسوس........................................

همسرم دفاع کرد و بمن نگفت.!!!

وقتی برگشت برگه صورتجلسه دفاع نهایی را نشان داد ..

آره .. بدون حضور من..

شما جای من..

باید چه واکنشی نشان میداد...

سعی کردم خودمو حفظ کنم.. بغلش کردم و گفتم نمیبخشمت..

و اون خیلی ضدحال خورد از برخورد من...

یعنی انتظار داشت من فقط ابراز خوشحالی کنم


خدایا چرا اینجوریه همسرم؟

گفت خاستم تو بااین وضع اذیت نشی..........................

اخه من چی بگم.. خدایا..

تو فقط فهمیدی چقد دلم شکست..

اون وااقعا بفکر من بود؟؟؟؟؟؟؟؟/من که الان خیلی بیستر اذیت شدم.. و تا مدتها هم اذیت خاهم بود..

کلا عقده هام زیاد شدن از روزهای مهم زندگیم..

من که نمیبخشمش..

عکسهای دفاع رو دیدم...  خانم های نقطع ارشد کنارش عکس داشتن اما من نه...

جالبه میگفت استادم و دوستام تعجب کردن تو نیستی..

من نمیدونم تفکر شوهرم چیه..

من که نمیتونم درک کنم و نمیگذرم...

شاید باید بیخیال باشم و هیچی ش رو جدی نگیرم انقدر..

ذوق من از خودش بیشتر بود و این بمن ضربه زد..

نمیدونم هرچی بگم خالی نمیشم...

 خدا بهم کمک کنه...

من اطمینانی به روزای خوب ندارم که بخاد حضور منم بطلبه...

دوس داره اخرشو خودش بره...

یعنی حتا زنشم شریک نکنه..

لعنت به من

  • Salimolive