انتقال تجربه، هدیه ای جاودانه

هرکدام از ما یک مشاوریم .. تخصصمان در "زندگی" است..

انتقال تجربه، هدیه ای جاودانه

هرکدام از ما یک مشاوریم .. تخصصمان در "زندگی" است..

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۹ بهمن ۹۵، ۱۳:۲۰ - شاید فردایی نباشه...
    :)

۳ مطلب با موضوع «زن و زندگی» ثبت شده است

سلام

اینروز ها واقعا شدم یک زن ایرانی..

زنی که با کلی بی توجهی عاطفی از سمت همسر مواجه است..

اوایل فکر میکردم همسرم خیلی از زن میدونه..گمان میکردم تا ابد بیمه ام چون تا اخرین روز بهم توجه داره.. زیبایی هام رو میبینه..تمجیدم میکنه..

هه... زهی خیال باطل...

کم کم واسه خودم زندگی میکنم... 

ارایشهام واسه خودمه زمانیکه اون نیست...حتا تو خونه جلوش ارایش نمیکنم..چون ایشون بدشون میاد!!!!!!بیرون و جلو مهمونم که اجازه ندارم..

دیشب تا رفت چیززی بخره یکم رژ زذم  و خودمو تو ایینه دیدم که یادم نره زنم..

نمیدونم چی تو ذهنش میگذره اما فرسنگ ها با ذهن من فاصله داره...نمیدونم این فاصله کی طی میشه یا اصلا میشه...

دارم  کم کم دچار عقده های جدیدی میشم...یسری عقده در دوران کودکی و نوجوانی داشتم و الاااان هم که زندگی تشکیل دادم عقده های جدید...

همسرم که یقین داره هر کمبودی دارم مال دوران قبل اومدن ش ه...

تا حرفم میزنم میگه اون زمان فلان شده...تقصیر خودمه چون همه چیو بهش گفتم...

دوس دارم یکی منو ببینه....انگار دارم فراموش میشم..

نمیخام زود پیر بشم



از همسرم نا امید شدم



بلد نیست............................................


خدایا خودت نگهم دار....

خودت میدونی ینی چی.................

  • Salimolive

صبر و سحر

۰۹
مرداد

گاهی فکر میکنی خیلی خوب داری پیش میری و خیلی رعایت میکنی و خیلی خوبی......

اما میفهمی از دید اون شخص نیستی...و خیلی هم ضعیف بودی..

سختیش اینه که نمیتونی ثابت کنی چون میدونی حرفتو نمیفهمه...

|postell.blog.ir|

اینجا دقیقا همون جایی است که من از خدا طلب صببببببببر مبکنم...که بهم توان بده تا در ادامه بیششتر بتونم خوب باشم و بیشتر هم بتونم اثبات کنم ..

 چون واسم مهمه اون یه نفر............

اون یه نفرِ من...

باهاتم...

امیدوارم منو و قلبمو بفهمی...

  • Salimolive

و خدا زن  را آفرید..

آنکه لطیف است و آرام ...اما طوفانی در نهان..

دستکشی فولادی که رویش را با ابریشم آراسته اند..

و این راز آفرینش زن است..

در واقع این همان نقش دوگانه زن را در دوران های حیات نشان می دهد..

زن، همان که در خانه بذر محبت را می کارد و چشمه بی انتهای مهربانی است برای همسر و فرزندان، در جای لازم به سختی سنگ خاهد بود و به پشتوانه ای بی مانند برای دلبندانش...

از خودِ نرم و طریفش می گذرد اما نمی گذارد هجوم سختی های روزگار خشی بر چهارچوب دارایی اش وارد شود.. 

همچون مردی پشت مردش می ایستد و خود را می خورد اما خم به ابرو نمی آورد..خود را از درون ذره ذره می میرد اما شوهرش را و غرورش را بالای بالا نگه می دارد مثل روز اول..

مثل روز دارا بودن..

همه چیزش را می دهد برای یک لحظه غرور مرد ش..

نمی گذارد دخترکش که موهایش را بافته بر شانه، درک کند چیزی کم شده ، عوض شده....

می دانی چرا؟

آخر قرار است فردا او هم بشود مادر... بشود سنگ صبور همسر..غمخار مادر...و هزار نقش اول دیگر..پس چرا باین زودی جامه زنیت را بر تن کند...و اینگونه است که مادر خم می شود اما سرپا....

و روزگار بر عمق گودال های زیر چشمش بی رحمانه می تازد و عمیق تر می کند این سیاهی را...

و ترک بر میدارد شاهراه دستانش...ماندگارتر ...

و گیسوانش درگیر سفیدی تلخی می شوند..که هرکدام تافته ای بافته شده از یک حادثه است...

قامتش هم بر مادر، سر تعظیم فرو آورده...

اما و 

اما........

همان لبخند است بر لبانش...

بدون کوچکترین تغییر...

و این است زن...........

  • Salimolive