بیمار شدم
سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۲ ق.ظ
باور کنید بیمار م..
در گذشته پرسه می زنم و دائم داغون تر میشم...
خوب شد عروسی گرفتم... اگه نمیگرفتم چی میشد... دائم دارم به عروسی افرادی که میخان بگیرن فکر میکنم ..
عروسیم خیلی ساده بود..
خیلی به فرزانه فکر میکنم...
هنوز عروسی نگرفته..
کاش میذاشتن باهاش ارتباط داشته باشم...راستش فکر میکنم همسرم در جهت کمک محدودم میکنه اما کاش میدونست اگه باهاشون در تماس باشم کمتر مسائل رو گنده میکنم...
من دلم واسه فرزانه تنگ شده..........
امروز تولدشه..
یادمه اخرین بارها خودشو مادرش بهم زنگ زدن و دلجویی کردن... عروسیم اومدن.. و اون اخرین بار بود که دیدمش........
دوست خوبی بود.................................................................................
- ۹۵/۰۹/۰۹
- ۱۰۹ نمایش